۲۹ مهر ۱۳۸۸

افکار مزاحم

تنها انگیزه من برای نوشتن  افکارم هست .(خیلی فیلسوفانه شد) ولی خیلی ساده این فکرو خیالها اذیتم میکنه باهاش یه جورایی درگیرم . وقتی اونهارو باکسی در میون بگذارم خیلی خیلی راحتتر میشم ولی خوب این کاررو همیشه نمیشه کرد .. نوشتن تو وبلاگ خیلی مشکلم و حل کرد دیگه در گیر نیستم باخودم ولی گاهی بااینکه میدونم خدارو شکر اینجا خیلی کم خواننده است وبازهم خدارو شکر از فامیل کسی اینجا رو نمیخونه بازهم خود سانسوری میکنم ومیگذارم بعضی چیزا اونقد اذیتم کنه .
امروز اتفاقی تو وبلاگستان افتاد که فهمیدم نباید خجالت بکشم وهر چی دل تنگم خواست بگم اگه برا کسی اب نشه برای خودم نون که میشه.
یه شخص معروفی هست که من مرض دارم وهمیشه به وبلاگش سرمیزنم ولی اصلن ازش خوشم نیومده ونمیاد دلایل خودمو دارم .گاهی تو کامنتاش که میبینم مردم چقد قربون صدقه اش میرن واقعا حیرت میکنم دوسه بار خواستم براش راجع به اخلاق بی نهایت غیر منطقیش بنویسم وتوهینهایی که واقعا نشونده  بی منطق بودنش هست ولی جلو خودمو گرفتم طبیعییه که هروقت تو نت میام میرم سراغش تا ببینم جریان تازه چیه .امروز یکسری افشاگری هولناک راجع بهش از یه ادم دیگه که اونم خیلی تاییدنمی کنم ولی صد برابر اخلاقش بهتر از این یکیه خوندم وواقعا شگفت زده شدم .راستش اون خانومو من هیچوقت جدی نگرفتم ولی دیگه نمیدونستم اینقد حاشیه داره.
     خوب اینو نوشتم که دیگه به این مسئله فکر نکنم و از ذهنم پاک شه چون اصلا هیچکدومشون بهم ربط ندارن .
یه مسئله دیگه که بازهم از ذهنم بیرون نمیره این کل کل فوتبالیستها سر طرفدارای تیم محبوبشونه .نه اینکه بگم الان وقت اتحاده و از این چرت وپرتها ولی تورو خدا دیگه به جون هم نیوفتین اخه مگه تعداد طرفدارا یه هر تیم چه قدر تو زندگیتون موثره که اینطوری به جون هم افتادین؟ بابا یه شعار درست کنین به این مضمون
هم تراکتور سازی هم استقلال هم پیروزی  جانم فدای ایران
والسلام

هیچ نظری موجود نیست: