۳۱ شهریور ۱۳۸۸

تفگت را زمین بگذار

دیروز سر صبحونه طبق معمول tv روشن بود وداشت تصاویری از جنگ نشون میداد.منم طبق معمول رفته بودم تو بحر برنامه ولی توذهنم داشتم خاطرات جنگیمو مرور میکردم.
ظاهرن دخترم سوالی کرده بود که متوجه نشدم ییهو دیدم دادش هوا رفته که خسته شدم اینقدر از جنگ میگن چه خبره وخیلی جدی پرسید اصلا هفته دفاع مقدس یعنی چی ؟
راستش یه کم جا خوردم یعنی تو این 5سالی که تو مدرسه همش براشون از جنگ و انقلاب و ارزشهای اسلامی (حالا در حد خودشون )حرف میزنن نتونستن به این بچه بفهمونن هفته دفاع مقدس چیه؟
براش یه کم از جنگ گفتم از ادمایی که خونواده شونو رها کردن وسلاح دستشون گرفتن وبرای دفاع به جبهه هارفتن از بابا هایی که بچه های کوچیکشونو تنها گذاشتن وبچه هایی که تواین سالها حسرت دیدن بابا به دلشون موند.از شهدایی که تو فامیلمون داریم واون خونواده هاشونو میشناسه واز عمه پیرم که هنوز منتظر بازگشت اثری از پسر 17ساله اش هست.
اخی فکر کنم زیاده روی کردم بچه ام اشک توچشای خوشگلش حلقه زده بود با بغض ازم پرسید :مامان اگه یهروزی جنگ بشه بابا میره جبهه؟
گفتم عزیزم دعا کن هیچ وقت جنگ نشه هیچ وقت!

هیچ نظری موجود نیست: